عاشق پریود شدنم. خیلی کیف می ده. جوری که از نیم ساعت پیش که پریود شدم همش دارم واسه خودم می خونم پریود شدم من در زندگانی......عشق نهانی.
الانم تو مغزم اینه که یواشکی میز کارمو ترک کنم و بزنم به کوه و دشت و طبیعت و بعدش یه کم بخوابم و به خودم رسیدگی کنم و مواظب خودم باشم و قربون صدقه خودم برم و فردا هم که تعطیله و با ماشینی که ریپ می زنه و بی پول بریم سد لار که خیلی بهمون خوش بگذره و حال دنیا رو بکنیم. الانم باید تو هی مواظبم باشی و خیلی بهم حال بدی که من این همه دارم زحمت می کشم پریود می شم ولی تو پریود نمی شی و زحمت نمی کشی و باید زحمت ها تو واسه من بکشی.
این ساعت لعنتی ام که اصلا به 4 و نیم بعد از ظهر نمی رسه که تعطیل شیم .بار قبلی که ساعتو نگاه کردم 10 و سی دیقه صب بود حالا هم که 5 دیقه به 11 هه تازه. حالا خوبه حداقل ناهار دلمه برگ مو دارم که هی هوایی بودم و دلم فرار خواست حداقل برم یه دلمه بزم تو رگهای بدنم. و سرم گرم بشه.
مثل این که سرت خیلی گرمه ها!دیر به دیر آپ می کنی چه قدر؟
دلم دلمه خواست...می دونی چند وقته نخوردم؟!